جدول جو
جدول جو

معنی آل ولیک - جستجوی لغت در جدول جو

آل ولیک
گیاه وحشی ییلاقی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ لِ چِ)
نام محلی کنار راه دوراهی حرمک به زابل میان پل محمدآباد و نهر آب. در 110750گزی دوراهی حرمک
لغت نامه دهخدا
(مَ)
الاملیک. کرم دشتی. سپیدتاک. کرمهالبیضاء. حالق الشّعر. تاک دشتی. هزارجشان. فاشرا. نخوش
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مخفف شغال ولیک است که در لهجۀ مردم نور زالزالک وحشی را گویند. سرخ میوه. (از یادداشت مؤلف). سرخ ولیک. (درختان جنگلی ایران ص 184، 187، 196)
لغت نامه دهخدا
(لِ لَ)
صفاریان. نام سلسله ای از ملوک ایران. یعقوب بن لیث صفار مؤسس این دودمان در سال 224ه. ق. سردار سپاه حاکم سیستان بود و در همان سال هرات را مسخر کرده و فارس و کرسی آن شیراز را نیز متصرف شد و بمرور بلخ و تخارستان را قبضه کرد و به سال 259 خراسان را از طاهریان منتزع ساخت و لشکر بطبرستان کشید و حسن بن زید علوی را مغلوب کرده از راه اهواز بسوی بغداد شتافت. موفق عباسی برادر معتمد خلیفه با یعقوب مصاف داده و او را بشکست و یعقوب 265 درگذشت. برادر او عمرو از جانب خلیفه حکومت خراسان و فارس وکردستان و نیم روز یافت لکن سپس خلیفه از قدرت او بیم کرده و اسماعیل سامانی را بمخاصمت او برانگیخت و عمرو مغلوب و اسیر گشت. نبیرۀ عمرو، طاهر در سیستان به سال 287 بجای او نشست و در 290 به دست سبکری اسیرشده و سبکری او را با برادرش یعقوب ببغداد فرستاد. احفاد این خانواده مدتی در ادعای حکومت اجدادی خود در سیستان باقی بودند و پاره ای از آنان نیز به آن مقام رسیدند، و عاقبت به دست محمود غزنوی منقرض شدند
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
سادات از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. علویین:
با آل علی هرکه درافتاد برافتاد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یلوک. یلولنگ. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 445). رجوع به یلوک شود
لغت نامه دهخدا
نوعی نسترن وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ولیک گیاهی است خودرو و سرخ رنگ که در صخره ها روید
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت مورب و کج کجکی، جنبش، حرکت اریب
فرهنگ گویش مازندرانی